- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
ای بارگــاه کوچک تو قـبله ای عظیم وی روضۀ مبارک تو روضـۀ نعـیـم باشد حریــم اقدس تو قــبله گـــــاه دل تا خفته چون تو جان جهانی درآن حریم هم دختـــر امامی و هم خواهــر امام هم خود کریمه هستی وهم دختر کریم قَدرت همین بس است که خوانند اهل دل حق را به آبـروی تو ای رحمت نعیم! یک دختر سه ساله و این مرتبت دگر گیتی بود ز زادنِ همچون توئی عقیم ای نور چــــشم زادۀ زهرا رقیه جان هرچند کوچکی تو، بُوَد ماتمت عظیم دریـای صبر را تو فروزنده گوهری زان دشمنت به رشته کشید،ای درّیتیم! آن شب که جای،گوشۀ ویرانه ساختی روشنــگرت سرشک بود، آهِ دل ندیم تا قلب اطــهرت ز فراق پدر گداخت از مرگ جانگداز تو دل ها بُوَد دو نیم آبـاد شد خـــرابۀ شـام از جــــلال تو امّا خــــراب گشت ز بُن کاخ آن لئیـم خواهم که بر مزار تو گردم شبی دخیل خواهم که در جوار تو باشم شبی مقیم بی مهر هشت و چهارمؤیّد مجو بهشت چون میرسی به جنّت از این راه مستقیم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
امشب غمت به صفحۀ دل جا نمیشود بـا خـود مرا بـبـر، کـه فـردا نـمیشود گفـتـند رفـتهای به سفر تا شوم خمـوش ایـن دل بـدیـن تـرانـه تـســلاّ نـمیشود صد راه رفته عـمّه که شـاید نخـوانمت سـر در طبـق نبـیـنـمت، امـّا نـمیشود بابای من بگو، که رگ گـردنت بُـرید؟ این داغِ بس گـران به دلم جـا نمیشود در چار سالگـی که مرا کرده بی پـدر؟ این زخـمِ بر جـگـر که مـداوا نمیشود بـعـدت امـیـد بـر که بـبـنـدم، امـیـد من مجنون دلش به جز سوی لیلا نمیشود با خون خضاب کرده چه کس اینچنین ترا ای چرخ، از چه محشر کـبرا نمیشود شرمـنده دخـتـرت که نیـامد به پیـشواز از ضعف تن بُوَد که ز جـا پا نمیشود شرمـندهام از این که به جُـز چـادرِ سرم فـرشـی در این خـرابـه مهـیّـا نمیشود بابا ببخـش، مـوی سـرم نامـرتب است زآتـش گــره فـتاده، دگـر، وا نـمیشود گویی هـزار زخـم به سر داری از عدو یک جا برای بــوسـه چو پـیدا نمیشود
: امتیاز
|
حضرت رقیه سلام الله علیها
آن شب سـپـهــر دیـدۀ او پر ستـاره بود داغ نهفته در جگرش، بی شماره بـود در قاب خون گرفتۀ چشمان خسته اش عکس سر بـریده و یک حلق پاره بود طـفـلـک تـمام درد تـنش را ز یاد برد حرفی نداشت، عاشق و گرم نظاره بود با دست خسته معجر خود را کنار زد حتی کلام و درد و دلش بـا اشــاره بود دستش توان نداشت که سر را بغل کند دستی که وقت خواب علی،گاهواره بود در لابـه لای تـاول پـاهای کــوچکش هم جای خار ، هم اثر سنگ خاره بـود ناگاه لب گشـود و تـلاطم شــروع شد دریای حرف های دلش، بی کـناره بود کوچک تــرین یتیم خــرابه شهید شد امّا هــنوز حرف دلــش نـیمه کـاره بـود
: امتیاز
|
حضرت رقیه سلام الله علیها
آهش فضای هرسحرش را گرفته است داغــی تمامی جــگـــرش را گرفته است از کــوچـه ها رسیده تنش تیر می کشد ازبس که سنگ دور و برش را گرفته است چشم انتظار دیدن گم کــردۀ خود است دیشب ز نیزه ها خـبــرش را گرفته است برحال و روز چشم نحیفش نکرد رحم دستی نگــاه مختـصـرش را گـرفته است جا مانده از حرارت خیمه به چهره اش آتش کمی ز بال و پــرش را گرفته است بعد از غروب غارت غم بار خیمه ها با آستین پــــــاره ســرش را گرفته است خود را برای یک دو قدم راه می کشد زینب بیا کمک، کمــرش را گرفته است
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
چـشـم وا کــردم و پرپر شدنت را ديدم نيــزه در نيـزه غريبانه تنت را ديــدم زير پـامال کـبــود سُـم مــرکب هـا، نه به روي دست ملائک بدنت را ديــدم گرچه نشناختمت وقت عبور از گودال عــمــه ميگفت تن بي کـفنت را ديدم گيسويت بر سر ني شعرغريبي ميخواند زلف خونين شکن در شکنت را ديدم قــاري من سر نيـزه ز عجائب گـفــتي شـام، تــفسير غــريب سخنت را ديدم آه يعقوب شده چـشـم من از روزي که به تن تــيـره دلي، پيـرهـنـت را ديـدم خيزران شيفتهی ساحت لب هـايت شد چـشـم وا کردم و زخـم دهنت را ديدم تا سحر قلب تنور از غــم تو آتش بود عطر گيسوي تـو و سـوختنت را ديدم
: امتیاز
|